در این پست از سایت ذکر و دعا و فال و طالع دعا شفا doashafa.com خواص آیه 67 سوره یس برای رفع وسوسه شیطان + تفسیر و شرح آیه را برای شما دوستان گرامی قرار دادیم . دعایی که در این پست از سایت دعا شفا قرار دادیم دارای خواص و فوائد زیادی می باشد . برای رهایی و خلاص شدن از شر وسوسه های شیطان نوشتن و به همراه داشتن این آیه بسیار موثر است .
خواص آیه 67 سوره یس برای رفع وسوسه شیطان + تفسیر و شرح آیه,خواص سوره یس برای رفع وسوسه شیطان,معنی و مفهوم آیه 67 سوره یس,ترجمه فارسی آیه 67 سوره یس,آیه برای رهایی از وسوسه های شیطان
جهت رفع وسوسه شیطان روزی سه بار بخواند
متن آیه 67 سوره یس با ترجمه :
وَلَوْ نَشَاءُ لَمَسَخْنَاهُمْ عَلَىٰ مَكَانَتِهِمْ فَمَا اسْتَطَاعُوا مُضِيًّا وَلَا يَرْجِعُونَ
و اگر کسی بسیار قی می کند یا قولنج باشد این آیه و آیه بعدی را بنویسد و بشوید و بخورد شفا یابد.
و اگر بخواهیم همان جا صورت آنها را مسخ کنیم (تا به شکل سگان و بوزینگان شوند) که نه (از آن صورت یا از آن جا) بتوانند گذشت و نه (به صورت اول) بازگشت.
معانی کلمات آیه :
«لَمَسَخْنَاهُمْ»:
ایشان را مسخ میکردیم. مراد از مسخ، دگرگون کردن و حال به حال نمودن است، یعنی به صورتهای بسیار زشت و پست و ناتوان و ناجور درآوردن. در اینجا بیشتر مراد تغییر و تبدیل انسان زیبا و توانا، به انسان نازیبا و درمانده و زار و نزار است. امّا مراد از مسخ میتواند تبدیل به حیوانات و مجسّمههای بیروح نیز باشد.
«عَلی مَکَانَتِهِمْ»:
بر جای خود. در محلّ توقّف خود. با وجود قوّت و قدرت و عظمت و منزلتی که ایشان دارند. (نگا: اضواء البیان، المنتخب).
«مُضِیّاً»:
رفتن. مصدر ثلاثی مجرّد (مَضی، یَمْضی) است (نگا: معجم الفاظ القرآن الکریم). با ضم و کسر میم آمده است، همچون (عُتِیّ و عِتِیّ) (نگا: روحالمعانی).
نکته های آیه :
اگر اين دو را ادامه آيات قبل در مورد عذاب كفّار در قيامت بدانيم، بيانگر ناتوانى كفّار در جستجوى راه بهشت و حيرت و سرگردانى آنها در صحراى محشر است. امّا اكثر مفسّران اين دو را مربوط به كيفر دنيوى كفّار دانسته و آن را نوعى تهديد در از دست دادن قوّه بينايى و يافتن راه خانه و كسب و كار دانستهاند.
پیام های آیه :
1- فكر نكنيد آن چه داريد بايد داشته باشيد يا جاودانه خواهيد داشت، از قهر و غضب الهى و تغيير نعمتها غافل نباشيد. «لَوْ نَشاءُ لَطَمَسْنا»
2- علاج واقعه را قبل از وقوع بايد كرد. قبل از نزول عذاب بايد از لجاجت دست برداشت. لَوْ نَشاءُ … لَوْ نَشاءُ …
3- هر مكانى مىتواند ظرف قهر خدا باشد. «عَلى مَكانَتِهِمْ»
4- قهر خدا كه آمد احدى توان تحمّل ندارد. فَمَا اسْتَطاعُوا …
5- سنّت خداوند، آزاد گذاشتن انسانها است تا از راه ديدن و شنيدن حقايق ايمان بياورند، نه آنكه از طريق قهر و اجبار و فشار ايمان آورند. «لَوْ نَشاءُ لَمَسَخْناهُمْ» (حرف «لَوْ» نشانه آن است كه سنّت خداوند، مسخ و زمينگير كردن مردم نيست.)
نکات ادبی آیه :
لَمَسَخْناهُمْ
ماده «مسخ» در اصل بر زشتی و بیمزه بودن چیزی دلالت دارد، چنانکه «رجل مَسيخ» به آدم بیمزه و «طعام مَسيخ» به غذای بینمک و بیمزه گفته میشود؛ و «مسخ کردن چیزی» به معنای آن است که خلقت چیزی را از آن صورتی که بر آن بوده، به یک صورت بدترکیب و زشت و نفرتآور تبدیل کنند. (كتاب العين، ج۴، ص۲۰۶؛ معجم المقاييس اللغة، ج۵، ص۳۲۳) و برخی گفتهاند «مسخ» به معنای بدترکیب و زشت کردن خَلق و خُلقِ چیزی است؛ و آن «مسخِ در خلقت و آفرینشِ» چیزی بوده که تنها در زمان خاصی رخ داده (و مثلا گروهی به میمون یا خوک تبدیل شدند: وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنازِيرَ؛ مائدة/۶۰) اما «مسخ در خُلق و خو» در هر زمان رخ میدهد و آن این است که انسانی اخلاقش همچون اخلاق مذموم برخی از حیوانات شود مثلا از شدت حرص مانند سگ و یا از شدت شهوترانی مانند خوک، و … گردد (مفردات ألفاظ القرآن، ص۷۶۸) و بر همین اساس، برخی مسخ را عقوبت شدیدی دانستهاند که موجب تحولی در صورت ظاهری یا باطنی کسی شود و آن را را بر دو گونه شدید و خفیف تقسیم کردهاند: مسخ خفیف آن است که این تحول که ناشی از گناهان شخص است تنها در صورت باطنی و برزخیِ وی رخ دهد و تنها کسانی که چشم برزخی دارند آن را میبینند؛ اما مسخ شدید و تام آن است که این تحول درونی در بدنش نیز آشکار گردد و ظاهرش هم مانند باطنش شود. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۱۱، ص۱۰۳)
اگرچه اشاره به واقعیت مسخ شدن در آیات متعددی از قرآن کریم آمده است (مانند: قُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خاسِئينَ، بقره/۶۵ و اعراف/۱۶۶؛ وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنازِيرَ، مائدة/۶۰) اما ماده «مسخ» تنها همین یکبار در قرآن کریم به کار رفته است.
مَكانَتِهِمْ
کلمه «مکان» با کلمه «مکانة» به یک معناست (مجمعالبیان، ج۸، ص۶۷۴؛ البحر المحيط، ج۹، ص۷۹) و درباره کلمه «مکان» قبلا اشاره شد که در نگاه اول به نظر میرسد، ریشه این کلمه «مکن» است، اما اهل لغت تذکر دادهاند که کلمه «مکان» بر وزن «مَفعَل» [وزن رایج برای اسم مکان: مانند مَغسل: محل غسل، مَذبح: محل ذبح؛ مَشرب: محل شُرب] از ماده «کون» (فعل «کان» «یکون») میباشد یعنی «موضع کینونت: محلّ بودن»، ولی به خاطر کثرت کاربرد این کلمه، در تصریف [یعنی هنگام ساختن همخانواده] همانند وزن «فعال» [یعنی مانند اینکه ریشه آن «مکن» باشد] با آن برخورد میشود. (كتاب العين، ج۵، ص۳۸۷)
فما اسْتَطاعُوا
قبلا بیان شد که ماده «طوع» در اصل به معنای تسلیم شدن و انقیاد و اطاعت کردن، و نقطه مقابل «اکراه و اجبار» است «ائْتِيا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً» (فصلت/۱۱).
وقتی این ماده به باب استفعال برود (استطاع یستطیع) به معنای قدرت و طاقت بر انجام کاری داشتن است (لَنْ تَسْتَطيعَ مَعِيَ صَبْراً؛ کهف/۶۷ و ۷۲ و ۷۵) یعنی چیزی که به خاطر آن، انجام دادن فعل مقدور میگردد و مصدر آن «استطاعة» است که در اصل «استطواع» بوده که واو آن حذف شده و به جایش در انتها «ة» افزوده شده است که این چنین حالتی در کلمات معتل اجوف رایج است مانند استعانة و استعاذة.
از ابنسکیت نقل شده که این کلمه در لهجههای مختلف عرب به چهار صورت أستطيع و اسطيع و استتيع و استيع تلفظ شده است که در دومی «ت» به خاطر التقای با «ط» افتاده است (لَمْ تَسْطِعْ عَلَيْهِ؛ کهف/۸۲) در سومی، «ط» به «ت» تبدیل شده و در چهارمی این دو حالت با هم رخ داده است.
مُضِیّاً
ماده «مضی» در اصل به معنای «گذشتن» و «عبور کردن» از چیزی میباشد (معجم المقاييس اللغة، ج۵، ص۳۳۱) به تعبیر دیگر، به معنای تحقق و وقوع امری است در زمان گذشته که متکلم از آن عبور است (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۱۱، ص۱۲۷) مانند «فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الْأَوَّلينَ» (انفال/۳۸) و «مَضى مَثَلُ الْأَوَّلينَ» (زخرف/۸) و «أَوْ أَمْضِيَ حُقُباً» (کهف/۶۰).
معنای این کلمه به «رفتن» (ذهاب) بسیار نزدیک است (وَ امْضُوا حَيْثُ تُؤْمَرُونَ؛ حجر/۶۵) و در تفاوت این دو گفتهاند که «مضی»نقطه مقابل روی آوردن (استقبال) است و به همین جهت تعبیر ماضی (گذشته) و مستقبل (آینده) را در مقابل هم به کار میبرند؛ اما در «ذهاب» (رفتن) چنین مقابلهای در کار نیست؛ هرچند بر اثر کثرت استعمال این دو به جای هم، دیگر در معنای همدیگر به کار میروند (الفروق في اللغة، ص۳۰۲)
ماده «مضی» ۵ بار در قرآن کریم به کار رفته است.
یرْجِعُونَ
قبلا بیان شد که ماده «رجع» در اصل به معنای «رد» (برگرداندن) و «تکرار»، ویا «برگشت (عود) بدانجایی که از آنجا آمده ویا به وضعیتی که قبلا در آن وضعیت بوده» به کار میرود، و صیغه ثلاثی آن (رَجَعَ)، هم در معنای لازم (برگشتن، بازگشتن) و هم در معنای متعدی (برگرداندن، بازگرداندن) استفاده شده است.
در زبان عربی، برای «برگشت» و «بازگشت» کلمات متعددی به کار رفته است که «رجع» عامترین معنای آن (= برگشتن، برگرداندن) است و در همانجا تفاوت این ماده با مادههای دیگری مانند «توبه» ، «إنابة» ، «إیاب» ، «عود» ، «ردّ» ، «فيء» ، «انقلاب» اشاره شد.
**************************************************
بازنشر : سایت دعاگو (بزرگترین منبع ذکر و دعاهای قرآنی)